شعر اعضا انجمن
·
1403/06/28 08:23
·
محسن محمدی، تهران
بالا بلند ! سروِ روانِ جوانِ من !
ای برگ برگِ تو، ضربانِ جهان من
بی شک خدا ز خلقِ پریزاده ای چنین
قصدی نداشته است، مگر امتحان من
وقتی نشسته ام به تماشای چشم هات
از جسمِ من جداست به جان تو ، جان من
هر بار می روم غزل عاشقانه ای...
هی فکر می کنم به تو ، اما زبانِ من...
محو خیال می شوم و غرق در سکوت
با بغض بسته می شود آخر دهانِ من