شعر اعضا انجمن
·
1403/06/28 08:34
· خواندن 1 دقیقه
اکبر آزاد، تهران
اگر قرار دل تو به بازگشتن نیست
قبول کن که وطن بی تو جای ماندن نیست
غم جدایی تو هر چه بود ثابت کرد
کسی که دل بسپارد به عشق ایمن نیست
تو آرزوی منی جز تو آرزو چه کنم
که آرزوی دگر جز تو در سر من نیست
چراغ معرفتت را به شهر بخشیدی
چه غم که در ده ما یک چراغ روشن نیست
مرا که سهم زیادی ندارم از باران
هنوز واهمه ای از کویر بودن نیست
برس به داد دلم تا نمرده ام بی تو
که مرگ منتظر استخاره ی من نیست