شعر اعضا انجمن
كارن مقدم، کردکوی
چقدر از تو نوشتم... خدای رفته ی من
چقدر چلچله ها را پیام/بر کردم
چقدر بعد تو هر شب به نیلِ گریه زدم
چقدر پای غمت بی عصا خطر کردم
نپرس حال دلم را كه بعد تو مثل
صداى شِر شِرِ دلشوره ى النگو هاست
تو رفته اى و نفهميده ام چه بر من رفت
که در معامله ی بُرده هم ضرر کردم
عجیب نیست اگر بر لبم ترک دارم
مسیر عشق همیشه پر از بیابان است
پس از تو هیچ لبی را نخواه مزه کنم
تو شا هبوسه ی هر چه لبی که تر کردم
تو آب رفته ى جويى كه برنخواهی گشت
تو مبتداى منى كه خبر نخواهی شد
ببین چگونه پس از رفتن تو لال شدم
که از تماس لبم با خودش حذر کردم...
پس از تو هر چه عزيز)م( تقاص خواهد داد
که عاشقت شده )ام( را نمی توان گفتن
که «میم » ، لغزش لب های من به روی خود است
تو رفته اى و من از ميم ها سفر كردم
به فال نيك گرفتم اگر تو سرد شدى
اگر هواى من و تو هواى اسفند است
بکار روی لبم لب که بوسه دار شویم
که با خیال تو خود را بهار تر کردم
نهال باش كه در زير پات خاك شوم
هميشه راز زمينى شدن كه گندم نيست!!
شهاب واره ی دلکنده از بهشتم كه
سری بريده براى تو شعله ور کردم
چگونه شد که لب اعتراض پرور من
بجای سفره ی مردم تو را هوار زده
منی که توی دهان سیاه تاریخم
خوشم که با تو شب خیره را سحر کردم