شعر اعضا انجمن

sahand_rahim_arbabi sahand_rahim_arbabi sahand_rahim_arbabi · 1403/06/28 08:19 · خواندن 1 دقیقه

 

 

جمال بیگ ، کرج

ماریا سالیسیا
چقدر رگبار می چسبد
به رگ هایی
که در کافه تریایی
پشت بار
لم می دهی به شانه ام
با استکانی که کمر باریک می کنی
تا بنوشمت
حالا باران هم
اگر یک ریز
پیانو بزند
رقص تانگو
فلامینگویی می شود
که از رگ گردن
به من نزدیکتری
با بوسه ای که تیر می کشد
وقتی دور لب هایت می چرخم
پاتیل تر از این لحظه
جنبش پاهای ی ست
که درجمهوریت کلمات
همدیگر را بغل می کنند
زن!!!
چتری ست
که باران را
با یک دست می رقصد