شعر اعضا انجمن
نگین اصل، تهران
بوسیدمش
زنی که دوستم دارد
واز این زندگی مردانه بیرون می زند را
هرشب
از تن یکدیگر بالا می رویم و
شراب م یشویم
زنانی هستیم با دست های آلوده
- که قصه ما در مردهای خانه گم شده است-
بخوان
به نام خداوندت
که ما را در برابر هم قرار داد
و شیطان
که زنان زیادی را آزاد کرد.
دردهایت را
تکیه بده
به سینه من
که مردهای زیادی را دیده
اما هیچ زنی به شان ههایم آویزان نشده
دستهایت را به من بده
تا خان ه بسازم
برای دوست داشتنت
برای گوسفندانی
که گرگ را خورده اند
و روی پوستش بچه می زایند
بخوان
به نام زن
که برای دوست داشتنت
هیچ مردی را کم ندارم