شعر اعضا انجمن
کیوان ملکی سوادکوهی، ساری، مازندران
وقتی تو می توانی
با رنگ ها
و هزار توی خیال ات
معنی دیوار را عوض کنی
من نمی توانم
دوستت نداشته باشم
وقتی تو می توانی
با سازت اندوه پنهان مرا خاموش کنی
من نمی توانم دوستت نداشته باشم
وقتی تو می توانی
در نقش معشوق ازلی
مرا در اتفاقی بیافرینی
من نمی توانم
دوستت نداشته باشم
وقتی تو بادقت در رفتار کلمه
به جای من می نویسی
به جای من می سرایی
من نمی توانم
دوستت نداشته باشم
من
پیش از تولد
آب، باد ،خاک، آتش
دوستت داشتم
ترا
وهر آوایی که پیش از نوشتار
صدا زدم
تا به مهر
در سر انگشت ات پیوند بخورم
وهر بهار جوانه بزنم